سفرهای را تصور کنید که در آن فقط چند خرده نان نیمهخشک در اشکال نامنظم، قدری آب، کمی ماست (درون سطلاش، نه در ظرفی مناسب) باشد. مثلا برای ناهار یا شام. یا مقداری نان و یک عدد تخممرغ آمادهی خورده شدن درون ماهیتابه و شاید یک عدد پیاز (که بجای بریده شدن باسلیقه با کارد، با ضربهی دست، بههر نحوی برای خورده شدن آماده شده است)، یا نه، سفرهای با غذایی نسبتاً اعیانی در نظر بگیرید که با دست خورده شود و بدون هیچ بزک و آرایش شیکی... . و چیدمانهایی شبیه اینها.
در نگاه اول فقیرانه بهنظر میرسد. و یا دستکم نشانهای از تنبلی و بیسلیقگی و خساست و زشتی مینماید. اگر تصاویری از چنین سفرههای غذایی ببینیم در نگاه اول شاید دلمان به حال صاحبش بسوزد. اما در واقع عامل بنیادی دیگری هم هست که میتواند به نتایجی در نوع خوراک و پوشاک و سبک زندگی منجر شود که با نتایج حاصل از زندگیِ فقرا و خسیسها و بینظمها و... مشابه باشد. این عامل بنیادی، فلسفه است.
در طول تاریخ، فلسفه در مورد بسیاری از افراد چنین تاثیر و نتیجهای [هم] در زندگی داشته است. این حتی با سادهزیستیِ عارفانه و زندگی فقیرانهی برخی رهبرانِ دینی هم از اساس متفاوت است هر چند در ظاهر مشابه آن.
اهل فلسفه نه از روی احساس وظیفه چنیناند نه برای همدردی و همدلی با فقرا، نه از روی فروتنی [که اغلب ریاکارانه است]، نه بهخاطر نداری و تنبلی؛ بل که تنها بدین جهت که آنچه در فلسفه یا از فلسفه نصیبشان میشود برایشان چنان پراهمیت و نورانی و باشکوه و جذاب جلوه میکند که دیگر امور در چشمشان کمسو میگردد یا اصطلاحا از چشم میافتد.
روزی «آنتیفون میخواست دوستان سقراط را بهسوی خود جلب كند. بدین منظور روی بهسقراط كرد و گفت: سقراط، تاكنون میپنداشتم كسانی كه سر بهفلسفه میسپارند نیكبخت میگردند. ولی میبینم حاصلی كه تو از فلسفه بدست آوردهای بر خلاف آن است. زیرا زندگی را چنان میگذرانی كه هیچ بندهای آماده نیست در خدمت خواجه خود بدانسان بسر برد. كمبهاترین خوردنیها و آشامیدنیها را بكار میبری و جامهات نه تنها كهنه و كمبهاست بلكه در گرما و سرما نیز تغییری در پوشش نمیدهی و هرگز كفش بهپا نمیكنی و پیراهن نمیپوشی. پول هم از كسی نمیپذیری، حال آنكه صرف بهدست آوردن پول آدمی را شادمان میكند و تملك آن مایهی آسایش و استقلال است. بنابراین اگر مانند همه آموزگاران سرمشقی برای شاگردان خود باشی، باید گفت كه سرمشقِ نكبت و تیرهروزی هستی.»
در واقع همین الان بسیاری از شما خوانندگان این متن هم با آنتیفون تقریبا یا کاملا همرأی هستید. اگر در گوگل یا اینستاگرام چیزی با مضمون غذا و ناهار و شام و سفره سرچ کنید، بینهایت عکس شیک و پیک از خوردنیهایی به صفحه نمایش میآید که با هنر و ظرافت هر چه تمامتر، و با در نظر داشتن رنگبندی لوازم متنوع غذاخوری چیده شده است. از این بگذریم که نتیجهی این جستجوی اینترنتی همواره در تضاد با واقعیت جهان سرمایهداری است که اغلب مردمانش در دسته طبقهی متوسط و پایین قرار دارند و حتی کسانی که در عمرشان تنها یک بار تجربهی نشستن بر سر سفرههای رنگارنگ با انواع خوردنیهای مرفهانه را داشتهاند اغلب عکسهایی از سفرهی فقیرانه خود منتشر نمیکنند و بالعکس وضع سبک زندگی خود را شیک و بهاصطلاح «باکلاس» [اصطلاحی نادرست] نشان میدهند.
اگر بگوییم یک فردِ بحد کافی دوستدار دانایی، تنها به این دلیل ساده گهگاهی سفرهی فقیرانه پهن میکند که یادش میرود برای تهیه ناهار و شامش وقت بگذارد یا فقط به این خاطر پیاز را به شکل زیبایی برش نمیدهد تا بر سر میز غذاخوری بگذارد که بدون این تزیینات نیز پیاز قابل خوردن است، و نیازی به بزککاری بیشتر نیست، تقریبا حقیقت را گفتهایم. و اگر اینها را نشانهی فقر یا بدبختی اندیشمند به حساب آوریم، «احتمالا» چیزی از تاثیر فلسفه بر سبک زندگی نمیدانیم. واضح است که هیچ سبک زندگییی نیست که در باره آن قاطعانه بشود گفت با زندگی یک فیلسوف سازگاری ندارد اما واقعیت این است که در طول تاریخ افراد بسیاری بودهاند که با ورود به دنیای فلسفه، زندگیِ شبهفقیرانه در پیش گرفتهاند. چنین تاثیری حتی برای یک فیلسوف ثروتمند نیز ممکن است.
09 September 2018 - بهزاد قلیپور
▪️هرگونه بازنشر فقط با ذکر آدرس وبلاگ مجاز است.
منبع نقل قول: خاطرات سقراطی/ نوشته کسنوفون/ ترجمه محمدحسن لطفی تبریزی/ انتشارات خوارزمی
فیلسوفانِ نُنر!...برچسب : نویسنده : behzadgholipour بازدید : 84